شبی خواب دیدم با خدا کنار ساحل قدم میزنم، رد پای هر دوی ما روی
ساحل بود، وقتی برگشتم و به گذشته نگاه کردم دیدم در موقع سختی
تنها یک ردپا کنار ساحل است. پس به خدا گله کردم و گفتم: خدایا چرا در
موقع سختی مرا تنها گذاشتی، خدا لبخندی زد و گفت: فرزندم در آن
موقع تو بر دوش من بودی...
چه بخند ی و چه گریه کنی دنیا سازش کوکه حالا چه غمگین چه رپ!!!!پس بلند بلند بخند